برگشتم ...

و اینجا انگار همه چیز خونه تکانی می خواهد. این همه گرد و خاک گمانم حاصل بیش از دو ماه.

چه مدت که اینجا نیستم؟

و حالا همه چیز سر و سامانی میخواهد. این اتاق آبی .این وبلاگ پوسیده و این ذهن آشفته...

نه. پایانی نه که آغازی اما از کجا؟ از صفر؟ "باید صفر شده باشی در جاده های ریاضت..."

اما ذهن من هنوز جای دیگری است.و قلبم...

نمی دانم با این مینای تکه تکه چه کنم.

چیزی انگار اینجا گم شده و این آینه هر بار غریبه تر و این دیوارها هر روز بلند تر...

همتی باید و دعای تو. "آمده ام فردای تکه تکه را جمع کنم"

کمکم می کنی؟