آري گالان به اعتبار خشونتش گالان بود و سولماز به اعتبار غرورش سولماز.هر دو خيره سر.هر دو رامش ناپذير.هر دو سركش و بي پروا.عشق ملايمت ناپذير آنها به هم از چشمه ي انحلال يكي به ديگري آب نمي خورد از درياي تضاد مي جوشيد. از تقابل از درگيري. از مواجه و مقاومت. كارشان شكستن هم بود و نوساختن هم.و شايد به همين سبب بودكه هرگز اين عشق فروكش نكرد.تحليل نرفت به پايان نرسيد.سهل است چون آتشي كه در آن بدمند دمادم بر حرارتش افزوده مي شود و روز به روز شعله ور تر و سوزنده تر:و آن دو براي هم چون دو جام آب خنك بودند و تشنه ي جاويد:چشاندني و رميدني.نوشاندني و پس كشيدني.
و از همان لحظه ي آغاز مسلم شد كه پاي جذب و دفعي پايان نا پذير در كار است.
رسيدني در كار نبود تا تمام شدني در كار باشد.از ايستادن در برابر هم و سر فرود نياوردن انگار كه خسته نمي شدند.گالان در انتظار يك لحظه تمكين روح از جانب سولماز در انتظار يك خواهش . يك التماس كه از كشتن خويشانم بگذر...و سولماز در انتظار آنكه گالان كلامي به نرمي بگويد كه به خاطر محبتم به تو سولماز از انتقام در مي گذرم.اما نه آن اهل تمكين روح بود و نه آن اهل نرم گفتن.
اما كه سخت براي هم بودند و سخت وابسته ي هم.
و سخت عاشق و اين چگونه عشقي بود
هيچكس ندانست و نشناخت...
از عشق سخن بايد گفت .هميشه از عشق سخن بايد گفت.عشق در لحظه پديد مي آيد دوست داشتن در امتداد زمان.عشق معيار ها را به هم مي ريزد دوست داشتن بر پايه ي معيار ها بنا مي شود.عشق ناگهان و ناخواسته شعله مي كشد دوست داشتن از شناختن و خواستن سر چشمه مي گيرد.عشق فوران مي كند چون آتشفشان و شره مي كند چون آبشاري عظيم.دوست داشتن جاري مي شود چون رود خانه اي بر بستري با شيب نرم.
عشق ويران كردن خويش است دوست داشتن ساختني عظيم.
عشق دق الباب نمي كند مودب نيست. حرف شنو نيست درس خوانده نيست.حساب گر نیست.سر به زیر نیست .مطیع نیست...
عشق دیوار را باور نمی کند. کوه را باور نمی کند.گرداب را باور نمی کند. زخم دهان باز کرده را باور نمی کند. مرگ را باور نمی کند...
عشق انقلاب است. دوست داشتن اصلاح.
میان عشق و دوست داشتن هیچ نقطه ی مشترکی نیست. از دوست داشتن به عشق می توان رسید و از عشق به دوست داشتن.اما به هر حال این حرکت از خود به خود نیست از نوعی به نوعی است. از خمیره ای به خمیره ای و فاصله ای است ابدی میان عشق و دوست داشتن. که برای پیمودن این فاصله یا باید پرید یا فرو چکید...
آتش بدون دود (کتاب اول)
پ ن:فکرش بکن بخواهی یه روز قشنگ و شروع کنی و تصمیم بگیری امروز کلی خوب باشی و به هیچ چیز اجازه نده اعصابت خورد کنه. بعد شاد بری تو وبلاگ پرستو(زن نوشت) ببینی فیلتر شده .بری تو سایت خانه ی تاتر ببینی طبق قوانین جمهوری اسلامی دسترسی به این سایت مجاز نمی باشد .
آخه یکی بگه این چه وضعی؟؟!!