انجمن شاعران مرده
O captain!my captain! Our fearful trip is done
,The ship has weathered every rack, the prize we sought is won
,The port is near ,the bell I hear , the people all exulting
;While follow eyes the steady keel , the vessel grim and daring
But O heart !heart! heart
O the bleeding drops of red
Where on the deck my captain lies
... Fallen cold and dead
ای ناخدا ! ناخدای من!
سفر پر خطرمان پایان یافت . آنچه خواستیم فتح کردیم.
بندر نزدیک است .صدای ناقوس ها به گوش می رسد .مردم شادی می کنند و
در مقابل چشم های منتطرشان کشتی سخت و با شهامت به پیش می آید
لیکن
ای قلب ! قلب! قلب.
قطره های سرخ ...
و ناخدای من بر عرشه آرمیده
باجسم سرد و بی روحش...
ای ناخدا ! ناخدای من!
برخیز و صدای ناقوس ها را بشنو
برخیز !پرچمها برای تو بالا می روند
شیپور ها برای تو می زنند
این حلقه های گل برای توست ...
بخاطر تو فریاد می کشند و بی تابی می کنند
...
ناخدای من پاسخ نمی دهد و لبهای خاموش و پریده رنگش...
...
کشتی قاتحانه پهلو می گیرد
ساحل در غوغا
ناقوس ها در فریاد
و من با گام های سوگوارم بر عرشه ای که
ناخدایم بر آن آرمیده...
"walt whitman"