میدونم اینجا بوی نم گرفته شاید به خاطر شرجی بودن هوای چابهار یا شایدم خیس خوردن کبریتای مغز خودمه!

تو به جاده میزنی و من همیشه با یه طیاره عمان رو مجذوب میشم ...فکر میکنم چرا این طیاره همیشه اصرار داره نو مغز من کنه که فاصله ها کوتاهند ؟ حتی وقتی سفر نامه ی احمقانه ی منصور ظابطیان رو می خوندم این جمله آزارم داد : "بهار چابهار در فاصله ی دو ساعته از زمستان تهران " چقدر احمقانه!! از من بپرس فاصله تا کجاست نه از این فوکر بی روح آهنی که این همه دریا هنوز عاشقش نکرده... از من بپرس اون آفتاب وحشی و داغ کجا و این دود و دم غریب کجا؟

هر بار که بر می گردم تا چند روزی گیجم زمان می بره تعادل برقرار کردن بین اون سکوت و ریتم آروم زندگی و این همه شلوغی و جون کندنای خنده آور!! اینجا که میام چشم وا می کنم می بینم حتی منم یه جورایی دارم ناگزیر با این سیل می رم و ...

این چند روز تهران اتاق آبی خودم فارغ شدن از کلاس و دانشگاه و داد و بیدادای خوابگاه و این آهنگ که بی نهایت با منه :

Empty spaces fill me up with holes
Distant faces with no place left to go
Without you within me I can’t find no rest
Where I’m going is anybody’s guess

I’ve tried to go on like I never knew you
I’m awake but my world is half asleep
I pray for this heart to be unbroken
But without you all I’m going to be is incomplete

Voices tell me I should carry on
But I am swimming in an ocean all alone
Baby, my baby
It’s written on your face
You still wonder if we made a big mistake

I’ve tried to go on like I never knew you
I’m awake but my world is half asleep
I pray for this heart to be unbroken
But without you all I’m going to be is incomplete

I don’t mean to drag it on, but I can’t seem to let you go
I don’t want to make you face this world alone
I want to let you go (alone)

I’ve tried to go on like I never knew you
I’m awake but my world is half asleep
I pray for this heart to be unbroken
But without you all I’m going to be is incomplete

Incomplete

 

و نگاه هایی که فقط برای توست

...

هفت بار می خونمش فقط هفت بار